France Médias Monde and ار.اف.ای / RFI द्वारा प्रदान की गई सामग्री. एपिसोड, ग्राफिक्स और पॉडकास्ट विवरण सहित सभी पॉडकास्ट सामग्री France Médias Monde and ار.اف.ای / RFI या उनके पॉडकास्ट प्लेटफ़ॉर्म पार्टनर द्वारा सीधे अपलोड और प्रदान की जाती है। यदि आपको लगता है कि कोई आपकी अनुमति के बिना आपके कॉपीराइट किए गए कार्य का उपयोग कर रहा है, तो आप यहां बताई गई प्रक्रिया का पालन कर सकते हैं https://hi.player.fm/legal।
Player FM - पॉडकास्ट ऐप Player FM ऐप के साथ ऑफ़लाइन जाएं!
Stay curious. Stay agile. Marketing technology, AI, and CX insights from top brands and martech platforms fill every episode, focusing on what leaders need to know to build customer lifetime value and long-term business value. The Agile Brand with Greg Kihlström® features executives and thought leaders from top brands and platforms discussing the trends driving the industry forward, like first-party data strategies, artificial intelligence, consumer data privacy, omnichannel customer experience, and more. The Agile Brand is hosted by Greg Kihlström, advisor and consultant to leading brands, speaker, entrepreneur, and best-selling author. It provides a fresh perspective on the continually evolving dynamic between brands and the audiences they serve.
France Médias Monde and ار.اف.ای / RFI द्वारा प्रदान की गई सामग्री. एपिसोड, ग्राफिक्स और पॉडकास्ट विवरण सहित सभी पॉडकास्ट सामग्री France Médias Monde and ار.اف.ای / RFI या उनके पॉडकास्ट प्लेटफ़ॉर्म पार्टनर द्वारा सीधे अपलोड और प्रदान की जाती है। यदि आपको लगता है कि कोई आपकी अनुमति के बिना आपके कॉपीराइट किए गए कार्य का उपयोग कर रहा है, तो आप यहां बताई गई प्रक्रिया का पालन कर सकते हैं https://hi.player.fm/legal।
چشم انداز روز به اندیشه در بارۀ رویدادهای گوناگون ایران، افغانستان و دیگر کشورهای جهان میپردازد. در این برنامه همراه با بازیگران و کارشناسان امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دریچهای به وقایع روز میگشائیم و برای درک ژرف تر آنها تلاش میکنیم. کوشش ما در این گفتگوها آنست که از اسباب، انگیزهها و تا آنجا که میسر است نتایج احتمالی پدیدهها و رویدادها پرده برداریم و پیوندها و گسستگیهای میان آنها را آشکار کنیم.
France Médias Monde and ار.اف.ای / RFI द्वारा प्रदान की गई सामग्री. एपिसोड, ग्राफिक्स और पॉडकास्ट विवरण सहित सभी पॉडकास्ट सामग्री France Médias Monde and ار.اف.ای / RFI या उनके पॉडकास्ट प्लेटफ़ॉर्म पार्टनर द्वारा सीधे अपलोड और प्रदान की जाती है। यदि आपको लगता है कि कोई आपकी अनुमति के बिना आपके कॉपीराइट किए गए कार्य का उपयोग कर रहा है, तो आप यहां बताई गई प्रक्रिया का पालन कर सकते हैं https://hi.player.fm/legal।
چشم انداز روز به اندیشه در بارۀ رویدادهای گوناگون ایران، افغانستان و دیگر کشورهای جهان میپردازد. در این برنامه همراه با بازیگران و کارشناسان امور سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دریچهای به وقایع روز میگشائیم و برای درک ژرف تر آنها تلاش میکنیم. کوشش ما در این گفتگوها آنست که از اسباب، انگیزهها و تا آنجا که میسر است نتایج احتمالی پدیدهها و رویدادها پرده برداریم و پیوندها و گسستگیهای میان آنها را آشکار کنیم.
شهلا شفیق : "بحرانی که امروز در مناسبات آمریکا و اروپا بر سر اوکراین به وجود آمده نتیجۀ نوعی تبانی میان ترامپ و پوتین است که خود به منشاء نگرانی بزرگ در اروپا تبدیل شده است. امروز برای اولین بار اروپا آمریکا را متحد کسی می داند که اروپا را تهدید کرده و موجودیت آن را به خطر انداخته است. این وضعیت باید هشداری باشد به آن دسته از ایرانیانی که به این یا آن جناح از حکومتهای غربی دل بستهاند." مشاجرۀ تُند رؤسای جمهوری آمریکا و اوکراین در کاخ سفید حالا اختلافات امنیتی میان اروپا و آمریکا را نیز برملاء کرده است. هر چند در پی این مشاجره اروپا بار دیگر بر حمایت نظامی و سیاسی خود از اوکراین در مقابل تجاوز روسیه و نیز ضرورت تأمین امنیت خود مستقل از آمریکا تأکید می ورزد، اما، آیا اروپا قادر است در میان مدت یا دراز مدت بدون پشتیبانی آمریکا به تجاوز روسیه به اوکراین و نیز خطر سرایت جنگ به دیگر کشورهای اروپایی خاتمه بدهد؟ شکاف موجود میان اروپا و آمریکا و نزدیکی رؤسای جمهوری آمریکا و روسیه به یکدیگر بر سر اوکراین چه تاثیری بر موقعیت جمهوری اسلامی به عنوان متحد روسیه و "مخالف" آمریکا خواهد گذاشت؟ شهلا شفیق، نویسنده و جامعهشناس، در پاسخ به این پرسشها از جمله گفته است : "امروز ما با فشرده و حاصل دهها سال تغییر جغرافیای سیاسی جهان روبرو هستیم که در عین حال ما را در یک نقطۀ بحرانی حساس قرار داده است. این نقطۀ بحرانی در تغییرات ژئوپُلتیکی جهان بر اوضاع ایران نیز بی تاثیر نیست... برای اولین بار بعد از ١٩٤٥ یعنی در دورۀ طولانی جنگ سرد و پایان آن در اواخر دهۀ ١٩٨٠ با شکاف بی سابقهای میان اروپا و آمریکا روبرو شدهایم، در حالی که تا پیش از این اروپا و آمریکا معمولاً در یک جبهۀ قرار داشتند. حتا در دورۀ اشغال عراق، اختلافات اروپا و آمریکا، به بروز یک بحران مشابه آنچه امروز شاهد هستیم منجر نشد. بحرانی که امروز در مناسبات آمریکا و اروپا به وجود آمده نتیجۀ نوعی همدستی میان ترامپ و پوتین است که خود به منشاء نگرانی بزرگ در اروپا تبدیل شده است. امروز برای اولین بار اروپا آمریکا را متحد کسی می داند که اروپا را تهدید کرده و به خطر انداخته است. وانگهی، معاون رئیس جمهوری آمریکا با صراحت در کنفرانس امنیتی مونیخ گفت که این کشور میخواهد به همکاری و اتحاد راهبردی خود با اروپا به شیوۀ گذشته خاتمه بدهد. این وضعیت تازه باید هشداری باشد به آن دسته از ایرانیانی که به این یا آن جناح از حکومتهای غربی دل میبندند. من از جمله کسانی هستم که معتقدند نه اروپا و نه آمریکا کشته و مردۀ حقوق مردم ایران نیستند. برخورد با زلنسکی در کاخ سفید نشان داد که ارزشهای دموکراتیک به هیچ وجه مبنای دیپلماسی و سیاست خارجی غرب نیست. برعکس آنچه مبنای رفتارهای سیاسی قدرتهای غربی یا جهانی به شمار میرود منافع صرف تجاری یا اقتصادی است. البته، باید پذیرفت که در قیاس با آمریکا، اروپا با اعلام حمایت مجددش از زلنسکی و اوکراین، در پی چنین رویکردی نرفته است. حال باید دید که در نبود راهبرد نظامی مشترک، اروپا تا کجا خواهد توانست رویکرد خاص خود را مستقل از آمریکا دنبال کند.…
نوئمی کُلر : "آخرین گفتگوی من با خواهرم در زندان اوین بسیار دردناک بود. او واقعاً ناامید و فرسوده شده است و اساساً نمی فهمد چرا هنوز در زندان جمهوری اسلامی است. ما نمی دانیم که مقامات ایران چه میخواهند و چرا اساساً بستگان ما را در این وضعیت دردناک قرار دادهاند. ما فقط میدانیم که بستگان ما به طور خودسرانه دستگیر و متهم شدهاند و هدف حکومت ایران از این کار تنها فشار آوردن بر دولت فرانسه است." ناصر اعتمادی : سلام عرض میکنم خانم نوئمی کُلر. شما خواهر سسیل کُلر هستید که به همراه همسرش، ژاک پاری، از سه سال پیش در ایران به اتهام جاسوسی دستگیر و زندانی شده است. شما در هفتۀ جاری با خواهر خود در زندان اوین تماس و گفتگوی تصویری داشتید و در پی این گفتگو وضعیت جسمانی و روحی او را بسیار دهشتناک توصیف کردید. ممکن است در این باره توضیح بیشتری بدهید؟ نوئمی کُلر : گفتگوی من با خواهرم اینبار بسیار دردناک بود، زیرا او برای اولین بار از ناامیدی اش در زندان ایران سخن میگفت. او واقعاً فرسوده شده است و اساساً نمی فهمد چرا هنوز در زندان جمهوری اسلامی است. گفتگو من با او دشوار بود زیرا او دایماً از من می پرسید که آیا میدانم او چه زمانی آزاد خواهد شد. سسیل در طلب پاسخ هایی دربارۀ وضعیتش بود و نمی تواند این همه ابهام و ناروشنی را دربارۀ سرنوشتش تحمل کند. من هم سعی می کردم او را آرام کنم، ولی وضعیت او بسیار بسیار نگرانکننده است. وضعیت همسر وی، ژاک پاری، به ویژه وضعیت جسمانی او نیز بسیار نگرانکننده بود. او بسیار ضعیف و لاغر شده است و فرسودگی و خستگی را می شد در چهره اش دید. ناصر اعتمادی : شما هفتۀ گذشته به همراه خانوادههای دو گروگان دیگر فرانسوی با رئیس جمهوری فرانسه، امانوئل ماکرون، در کاخ الیزه ملاقات کردید. در پایان این ملاقات شما گفتید که متاسفانه هنوز هیچ دورنمای روشنی برای دستیابی به تاریخی ولو تقریبی دربارۀ آزادی گروگانهای فرانسوی در ایران در دست نیست و در این بین حکومت ایران کلیه راه حلهای پیشنهادی فرانسه را برای رسیدن به نتیجه رد می کند. آیا می توانید به ما بگویید که مقامات ایران دقیقاً چه میخواهند؟ نوئمی کُلر : واقعاً برای ما دشوار است بدانیم که مقامات ایرانی چه میخواهند. رئیس جمهوری فرانسه توضیحاتی دربارۀ برخی راهحلها برای آزادی سسیل، ژاک و اُلیویه ارایه داد بی آنکه بتواند وارد جزئیات بشود. آنچه ما فهمیدیم این است که فرانسه پیشنهادهایی ارایه می کند که دایماً طرف ایرانی آنها را رد میکند. وضعیتی بغرنج است و تحمل این بن بست برای ما بسیار دشوار است. ما نمی دانیم که مقامات ایران چه میخواهند و چرا اساساً بستگان ما را در این وضعیت دردناک نگاه داشتهاند. تحمل این وضع، واقعاً دشوار است. ناصر اعتمادی آیا در اقدام هایتان برای آزادی گروگانهای فرانسوی کوشیدهاید پشتیبانی جامعه ایرانی در فرانسه و خارج از فرانسه یعنی شش میلیون نفری که جامعه ایرانیان خارج از کشور را تشکیل می دهند، جلب کنید؟ نوئمی کُلر : تاکنون از پشتیبانی برخی اعضای جامعۀ ایرانی خارج از کشور از جمله و به ویژه ایرانیان دوتابعیتی در اروپا برخوردار بوده ایم که بستگانشان قربانیان سیاست گروگانگیری جمهوری اسلامی بودهاند. از پشتیبانی این دسته از ایرانیان دو تابعیتی برخوردار بودیم زیرا همگی ما درد مشترکی داریم. از حمایت دیگرانی نیز برخوردار بوده ایم که خواستهاند با ما در این وضعیت دشوار همدردی کنند. ما قدردان حمایتهای آنها هستیم زیرا این همدردی و حمایتها، ما را در عین حال در شناختن بهتر ایران یاری می رسانند. ناصر اعتمادی : شما چه انتظاری از ایرانیان داخل یا خارج از کشور دارید به طوری که بتوانند با حمایت از تلاشهای شما به شما در دستیابی به آزادی بستگانتان یاری برسانند؟ نوئمی کُلر : برای ما از همه مهمتر این است که بستگان مان در ایران فراموش نشوند، زیرا، معتقدیم که هر چه بیشتر دربارۀ آنان صحبت کنیم، بیشتر بخت آنان را برای آزاد شدن از اسارت افزایش می دهیم. واضح است که قدردان تمام حمایت ها از هر طرف هستیم زیرا این حمایتها در عین حال ما را در ادامۀ تلاش هایمان برای دستیابی به آزادی بستگان مان یاری می رساند. ناصر اعتمادی اتهام ایراد شده از سوی حکومت ایران علیه بستگان شما – یعنی اتهام جاسوسی – چیز پیش پا افتاده ای نیست. به بهانۀ این اتهام بستگان شما را در ایران زندانی کردهاند. آیا فکر نمی کنید که حکومت ایران می کوشد آزادی گروگانهای فرانسوی را به مسائل و داوهای مهم سیاسی بینالمللی و منطقهای گره بزند؟ نوئمی کُلر : از نظر ما قضیه دقیقاً همین است. بستگان ما فقط برای آشنایی با ایران و فرهنگ آن به این کشور سفر کردهاند و اتهام جاسوسی که رژیم ایران به آنان نسبت داده کاملاً بی اساس است و ما قویاً آن را رد میکنیم. بستگان ما به طور خودسرانه دستگیر و متهم شدهاند و هدف حکومت ایران از این کار فشار آوردن بر دولت فرانسه است. بستگان ما – سسیل، ژاک و اُلیویه – قربانیان سیاست آدم ربایی و باجگیری جمهوری اسلامی هستند. ما دقیقاً نمیدانیم که مقامات ایران چه میخواهند و چرا شهروندان فرانسوی را این طور آماج سیاست گروگانگیری قرار می دهند. زیرا، تا سال ٢٠٢٢ هفت گروگان فرانسوی در زندانهای ایران به سر می بردند. چهار تن از آنان در این فاصله آزاد شدهاند، ولی دست کم پانزده شهروند اروپایی همچنان در ایران به اتهامهای مشابه گروگان هستند. ناصر اعتمادی : بنابراین در میان شهروندان اروپایی یا غربی تنها شهروندان فرانسوی نیستند که آماج سیاست باجگیری جمهوری اسلامی از طریق گروگانگیری قرار گرفتهاند؟ نوئمی کُلر : همینطور است شمار قابل توجه ای از شهروندان اروپایی – بلژیکی، سوئدی، ایتالیایی، اسپانیایی و ...- آماج این سیاست جمهوری اسلامی بودهاند و به همین خاطر یکی از خواستههای ما این است که کشورهای اروپایی برای صیانت از شهروندان خود در مقابل اقدامهای تهران تلاشهای خود را بیش از گذشته با یکدیگر هماهنگ سازند. ناصر اعتمادی به عنوان یکی از بستگان گروگانهای فرانسوی در ایران آیا شما رویکرد کشورهای اروپایی را در قبال سیاست گروگانگیری و باجخواهی جمهوری اسلامی درخور و صحیح میدانید؟ آیا فکر نمی کنید که در برخی موارد رویکرد برخی کشورهای اروپایی حکومت ایران را به ادامۀ این سیاست تشویق کرده است؟ منظورم برای نمونه تبادل زندانی ها میان بروکسل و تهران یا تهران و استکهلم در ماههای گذشته بوده است. نوئمی کُلر راستش برای من به عنوان یکی از بستگان قربانیان گروگانگیری در ایران موضعگیری در این باره، یعنی در بارۀ اقدامهای دولتهای اروپایی برای آزاد کردن شهروندان گروگان خود در ایران بسیار دشوار است. آنچه ما می خواهیم این است که کشورهای اروپایی برای جلوگیری از گروگانگیری بیشتر جمهوری اسلامی سیاستها و اهداف خود را بیشتر با یکدیگر هماهنگ سازند. ناصر اعتمادی : به عنوان آخرین پرسش : از آنجا که مسئلۀ گروگان گیری در جمهوری اسلامی مسئلۀ گروگانگیری از میان اتباع اروپایی است، آیا فکر نمی کنید که پاسخ به این مسئله نیز باید لزوماً پاسخی در سطح اروپا به اقدامهای جمهوری اسلامی و مشخصاً ادامۀ سیاست گروگانگیری از سوی این دولت باشد که عملاً همزاد جمهوری اسلامی در چهل و شش سال گذشته بوده است؟ نوئمی کُلر : دقیقاً همینطور است. به اعتقاد ما اتحادیۀ اروپا باید در قبال این سیاست جمهوری اسلامی موضعگیری کند و به همین خاطر در ژانویه گذشته پارلمان اروپا از خانوادههای سه گروگان فرانسوی در ایران دعوت به عمل آورد. به این مناسبت خانوادههای گروگانهای فرانسوی با اعضای پارلمان اروپا ملاقات و گفتگو کردند و از آنان خواستند که در قبال مسئلۀ گروگان گیری از سوی جمهوری اسلامی اقدام و موضعگیری کنند. سال گذشته نیز به همراه خانوادههای دیگر گروگانهای اروپایی در ایران اقدامی مشابه را در بروکسل سازمان دادیم. این تلاش بخشی از مبارزه ما برای واداشتن دیگر کشورهای اروپایی به اتخاذ موضع در قبال سیاست گروگانگیری جمهوری اسلامی است و برای این منظور خواستار تشکیل گروه های کاری ویژه ای در سطح اروپا شدیم. ناصر اعتمادی : از شرکت شما خانم نوئمی کُلر در این مصاحبه بی اندازه سپاسگزار هستم. برای شما و تلاشهای شما آرزوی موفقیت میکنم به این امید که گروگانهای فرانسوی در ایران هر چه زودتر آزادی خود را بازیابند. باز هم از شما ممنونم. نوئمی کُلر من هم از شما سپاسگزارم.…
حسن هاشمیان : "تشیع جنازه حسن نصرالله تشیع جمهوری اسلامی و حزبالله لبنان به طور همزمان بود. در واقع هیچکس در لبنان دل خوشی از جمهوری اسلامی و سیاستهای آن در لبنان ندارد. برای لبنانیها و حتا طرفداران حزب الله معلوم و عیان شده که جمهوری اسلامی و حزبالله توان رویارویی با اسرائیل را ندارند و تمام سلاح ها و پولهایی که جمهوری اسلامی طی سالیان در اختیار حزبالله گذارده مالاً برای سرکوب و ارعاب مردم لبنان به کار رفتهاند." رهبران جمهوری اسلامی ایران، از علی خامنهای تا سپاه پاسداران، تشیع جنازه حسن نصرالله را نشانۀ سرزندگی و دوام حزب الله و مقاومت علیه اسرائیل دانستند و بار دیگر گفتند که این مقاومت تا نابودی اسرائیل متوقف نخواهد شد. در همین حال، رئیس جمهوری لبنان، در ملاقات با محمدباقر قالیباف و عباس عراقچی که برای شرکت در این تشیع جنازه به بیروت رفته بودند، گفت که مردم لبنان از این که کشورشان صحنۀ جنگ دیگران است به ستوه آمدهاند. عون از مقامات تهران خواست که دست از دخالت در امور داخلی لبنان بردارند و حاکمیت ملی و استقلال این کشور را به رسمیت بشناسند. آیا مقامات تهران نمی خواهند تغییرات صورت گرفته در منطقه و لبنان یا در اصل شکست خود در خاورمیانه را بپذیرند؟ در پاسخ به این سئوال و سئوالهای دیگر حسن هاشمیان کارشناس مسائل ایران و کشورهای خاورمیانه از جمله گفته است : "اوضاع از هر لحاظ به زیان جمهوری اسلامی و حزبالله تمام شده است به طوری که می توان گفت که تشیع جنازه حسن نصرالله تشیع جمهوری اسلامی و حزبالله لبنان به طور همزمان بود. رئیس جمهوری لبنان آقای ژوزف عون، حتا حاضر نشد از مسعود پزشکیان برای شرکت در این مراسم دعوت کند. در گذشته چنین چیزی نه امکانپذیر بود نه قابل تصور. اوضاع منطقه و لبنان و ایران و جهان اکنون به گونهای است که آقای ژوزف عون قادر به چنین کاری شده بی آنکه کسی بتواند به او انتقادی بکند. عباس عراقچی، وزیر خارجۀ حکومت ایران هم بدون دعوت همتای لبنانی خود یعنی بدون رعایت پروتکلهای دیپلماتیک سرش را انداخت پایین و به بیروت رفت. تنها آقای قالیباف به دعوت نبیه بری به لبنان رفت که البته نبیه بری به عنوان متحد قدیمی حزبالله نیروی خودی تهران محسوب میشود. در واقع هیچکس در لبنان دل خوشی از جمهوری اسلامی و سیاستهای آن در لبنان ندارد. در میان احزاب لبنانی حتا کسانی که از متحدان حزبالله بودند نظیر "جریان آزاد" میشل عون، به رهبری جبران باسیل داماد میشل عون، در مراسم تشیع جنازه حسن نصرالله شرکت نکردند و آقای جبران باسیل تنها به انتشار یک پیام تسلیت در شبکۀ اجتماعی "ایکس" اکتفا کرد که این موجب خشم اعضای حزب الله شد. هیچ یک از دیگر احزاب مهم و مستقل لبنان از سعد حریری گرفته تا سمیر جعجع، کتائب و گروههای سنی حاضر نشدند در مراسم خاکسپاری حسن نصرالله شرکت کنند. این واکنش های منفی حاوی این پیام بود که حزبالله باید از این پس واقعیت خود را آنطور که هست بپذیرد. حضور دیگران در مراسم خاکسپاری نصرالله متناسب با انتظارات و ادعاهای خود حزب الله نبود. سه روز غذای مجانی دادند. بلیت مجانی در اختیار کسانی از ٧٩ کشور قرار دادند که مایل بودند برای شرکت در مراسم به بیروت سفر کنند. اما، برغم تمام این تمهیدات و تسهیلات تنها جمعیتی بالغ بر شصت تا هفتاد هزار نفر در مراسم تشیع جنازه حسن نصرالله شرکت کردند و جالب است بدانیم که مراسم در استادیوم کمیل شمعون که نیمه خرابه بود برگزار شد و جمهوری اسلامی هزینۀ چهل، پنجاه میلیون دلار بازسازی آن را برای برگزاری مراسم تشیع جنازه دو رهبر حزبالله تقبل کرد. از اینها گذشته تغییر لحن و صراحت لهجۀ مقامات لبنان در قبال رهبران جمهوری اسلامی خود گویای تحول مهم سیاسی است، زیرا برای لبنانیها و حتا طرفداران حزب الله معلوم و عیان شده که جمهوری اسلامی و حزبالله توان رویارویی با اسرائیل را ندارند و تمام سلاح ها و پولهایی که جمهوری اسلامی طی سالیان در اختیار حزبالله گذارده مالاً برای سرکوب و ارعاب مردم لبنان به کار رفتهاند. در گذشته حزب الله لبنان توانسته بود به یاری پولهای تهران حدود یک میلیون شیعه لبنانی را به سود جمهوری اسلامی ایران بسیج کند. اکنون جمهوری اسلامی دیگر توان ارسال مبالغ هنگفت گذشته برای حزبالله را ندارد. این ناتوانی در ارسال پول از سوی حکومت ایران فروپاشی در صفوف شیعیان طرفدار حزبالله را در پی داشته و این رو ژوزف عون، رئیس جمهوری لبنان و سایر مقامات این کشور به خوبی میدانند.…
جمشید اسدی : "من به عناوینی نظیر سرمایهداری رو به افول آمریکا یا لیبرالیسم افراطی اعتقاد ندارم. مواضع ترامپ ارتباطی به سرمایهداری آمریکا یا احتمالاً افول آن ندارد و اصطلاح ناآشنای راست افراطی نمیتواند توضیحدهندۀ برخی مواضع نادرست ترامپ باشد. آنچه ترامپ انجام میدهد ضربه ای است در اصل به جبهه ای که من می پسندم. یعنی : دموکراسی لیبرال و اقتصاد بازاربنیاد، به ویژه با وجود و برآمدن حکومتهای خودکامه در روسیه و ایران. قصد ترامپ بر هم زدن میز مذاکره به منظور کسب امتیازات بیشتر در دور بعدی است." بحرانی بی سابقه در مناسبات آمریکا و اروپا با روی کار آمدن دوبارۀ دونالد ترامپ از سر گرفته شده است. مناسبت بحران جدید معاملهای است که دونالد ترامپ می کوشد از بالای سر اروپا و البته اوکراین دربارۀ سرنوشت این کشور با پوتین انجام بدهد. این تلاش اتحاد و البته اعتراض اروپا را در پی داشته که از جمله علائم بارز آنها جلسات هفتۀ گذشته رئیس جمهوری فرانسه با رهبران اروپایی و همچنین برخی دیگر از کشورها از جمله کانادا و نروژ و البته ملاقات امانوئل ماکرون با دونالد ترامپ در دوشنبه آینده در کاخ سفید است. نظم جهانی بعد از دومین جنگ جهانی بعضاً بر اتحاد راهبردی آمریکا و اروپا – باصطلاح بلوک غرب – استوار بود. اکنون به نظر میرسد که این نظم و ارزشهای آن از سوی دولت آمریکا به زعامت دونالد ترامپ قویاً زیر سئوال رفته است. چقدر این واکنش نتیجۀ پویش سرمایه داری رو به افول آمریکا است که به آمیختهای از ناسیونالیسم افراطی و لیبرالیسم مهارگسیخته شباهت یافته است؟ در پاسخ به این پرسش و پرسشهای دیگر جمشید اسدی، اقتصاددان مقیم فرانسه، از جمله گفته است : "من به عناوینی نظیر سرمایهداری رو به افول یا لیبرالیسم افراطی اعتقاد ندارم. در قرن بیستم و پیش از آن حتا نظم جهانی بر اتحادها مبتنی بود. اتفاقی که اکنون افتاده این است که هیچکس نمیداند که ترامپ طالب چه نظمی است و اساسا نمی فهمد که او چه میگوید یا چه میخواهد. برای نمونه، افزایش تعرفههای واردات آهن و فولاد از سوی او نهایتاً به زیان اقتصاد آمریکا تمام میشود حتا اگر این تدبیر با انگیزۀ دفاع از منافع اقتصادی آمریکا اتخاذ شده باشد... من در عین حال به افول سرمایهداری آمریکا هم اعتقاد ندارم. رشد اقتصاد دیجیتال و "هوش مصنوعی" که در آنها آمریکا سرآمد به شمار می رود نتیجۀ پویایی و نه افول سرمایهداری آمریکا است. نوعیآوریهای "تسلا" صنعت خودروسازی را دگرگون کرده است... مواضع ترامپ که من آنها را بعضاً نادرست می دانم ارتباطی به سرمایهداری آمریکا یا احتمالاً افول سرمایهداری آمریکا ندارد. این مواضع ناشی از افکاری است نادرست که باید به طور جداگانه مورد بحث قرار بگیرند و در هر حال به دلیل تنشهایی که برمی انگیزند زودتر از آنچه تصور می شود به عقب نشینی ترامپ منجر خواهند شد یا او را ناچار خواهند کرد که از شدت مواضعاش بکاهد. در هر حال اصطلاح ناآشنای راست افراطی نمیتواند توضیحدهندۀ مواضع ترامپ باشد. ترامپ بر این اعتقاد است که وقتی او میز مذاکره را به هم میزند در دور بعد امتیازات بیشتری به دست میآورد. از این منظر روش ترامپ شبیۀ شیوۀ حکومت جمهوری اسلامی ایران است. در عرصۀ داخلی تصمیم دولت ترامپ مبنی بر اخراج مهاجران غیرقانونی از آمریکا نوعی حمایتگرایی افراطی است که مالاً به زیان اقتصاد این کشور تمام میشود. آنچه دونالد ترامپ انجام میدهد ضربه ای است در اصل به جبهه ای که من می پسندم. یعنی : دموکراسی لیبرال و اقتصاد بازاربنیاد، به ویژه با وجود و برآمدن حکومتهای خودکامه در روسیه و ایران. اروپا نیز متاسفانه آنطور که شایسته است از ارزشهای دموکراتیک دفاع نکرده و باید امیدوار بود که روی کار آمدن دوبارۀ ترامپ کشورهای اروپایی را به بازنگری در برخی سیاستها از جمله اسلامپذیری، اسلامگرایی و چپگرایی و اتحادی که میان این دو هست وادار کند. به گمان من قصد ترامپ نه بر هم زدن جبهۀ اتحاد آمریکا و اروپا، بلکه بر هم زدن میز مذاکره در حال حاضر به منظور کسب امتیازات بیشتر در دور بعدی است. جبهۀ دموکراسیهای لیبرال و اقتصاد بازاربنیاد نیاز به خانهتکانیهایی دارد تا حساب خود را از افکار غیرلیبرال و غیربازاربنیاد جدا کند."…
فرزانه روستایی : "جامعۀ ایران شدیداً ملتهب است و علی خامنهای روی میدان مین راه میرود. به گمان من برچیده شدن برنامۀ اتمی ایران جهشی است که می تواند بسیاری از معادلات را برهم بزند. آنچه بر سر برنامۀ اتمی بیهوده و پرهزینۀ جمهوری اسلامی ایران در آیندۀ نزدیک – یعنی تا پیش از ماه اکتبر- خواهد آمد، کل تحولات آتی کشور را رقم خواهد زد. تغییر و تحولاتی که حول برنامۀ اتمی ایران صورت خواهند گرفت دقیقاً همان چیزی است که جامعۀ ایران به آن نیازمند است..." رهبر جمهوری اسلامی ایران بزرگترین تهدید "دشمن" را نه "سخت افزاری" بلکه "نرمافزاری" خواند و سپس افزود که منظور او از تهدید نرم افزاری، تاثیر دشمن بر افکار عمومی مردم ایران است. آیا در این ادعا می توان نوعی نگرانی از انقلابی را ملاحظه کرد که در افکار عمومی مردم ایران نسبت به نظام اسلامی شکل گرفته و به اوج رسیده است؟ بی تفاوتی رهبر جمهوری اسلامی نسبت به مشکلات اقتصادی جامعه و خطر جدّی تهدید نظامی علیه کشور را چگونه میتوان توضیح داد؟ در پاسخ به این پرسشها و پرسش های دیگر، فرزانه روستایی، روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل ایران، از جمله گفته است : "به یک معنا میتوان آقای خامنهای را نخستین "فضا"نورد ایرانی تلقی کرد، زیرا او آنقدر بیگانه با واقعیت جامعه است که انگار در کره دیگری زندگی میکند، نه در کره زمین یا در ایران. سخنان او گویای این است که او در واقع نمی داند در ایران چه خبر است و چه میگذرد. درۀ بزرگی میان او و واقعیتهای اجتماعی حفر شده است. اما، بی تفاوتی علی خامنهای نسبت به مشکلات اجتماعی جزیی از مشی و سیاست عمومی او و همچنین حلقۀ محدودی است که وی را احاطه کرده است. این مشی عبارت از این است که با بی تفاوتی مسائل تعطیل یا تعلیق میشوند، هر چند در واقعیت چنین امری رُخ نمی دهد. آنچه در ساختار قدرت ایران می گذرد شبیه همان چیزی است که مثلاً در خصوص تیم چهار نفره مائو یا آخرین سالهای زندگی لنین و حتا یکی دو سال آخر زمامداری خمینی روی داد. به عبارت دیگر، حلقهای که علی خامنهای را احاطه کرده عملاً او را نیز هدایت میکند و از مجرای این حلقه دستچینی از اطلاعات و دادههای پخته شده در اختیار خامنهای قرار میگیرد. خود خامنهای نمیتواند به دلیل کهولت سن و بیماری، با جامعۀ واقعی ارتباط برقرار کند و اصلاً کسی نمی داند که او کجاست؟ آنچه که می دانیم این است که حضور وی در بیت بسیار نادر است... به گمان من برچیده شدن برنامۀ اتمی ایران جهشی است که می تواند بسیاری از معادلات را برهم بزند. آنچه بر سر برنامۀ اتمی بیهوده و پرهزینۀ جمهوری اسلامی ایران در آیندۀ نزدیک – یعنی تا پیش از ماه اکتبر- خواهد آمد، کل تحولات آتی کشور را رقم خواهد زد. تغییر و تحولاتی که حول برنامۀ اتمی ایران صورت خواهند گرفت دقیقاً همان چیزی است که جامعۀ ایران به آن نیازمند است. این تغییر و تحولات ترکهای خیلی جدی را ایجاد خواهد کرد..." بحرانی که امروز جامعۀ ایران از سر می گذراند نوعاً بی سابقه است : ده، پانزده سال پیش وضع به این صورت نبود. سیبزمینی اینقدر نایاب نشده بود و اقتصاد کشور چنین از درون فرونپاشیده بود. جامعۀ ایران شدیداً ملتهب است و علی خامنهای روی میدان مین راه میرود. دیپلماتهای خارجی از این امر آگاه هستند و خود مردم میبینند که بیش از پیش هست و نیستشان از دست میرود. این وضعیت برغم همۀ تلاشها و انکارهای خامنهای به هیچ وجه قابل دوام نیست... جامعۀ شدیداً قطبی شدۀ امروز ایران بسیار ملتهب و مستعد تغییر است. باید دید موانع تغییر کدامند؟ به نظر من سیستم سرکوب رژیم ایران که از روسها نیز مشاوره میگیرد به طور مؤثر عمل می کند. یکی دیگر از موانع مهم تغییر در ایران رویگردانی غرب از تغییرات سیاسی در این کشور است و این به ادامۀ وضع موجود، بقا و دوام حکومت علی خامنهای کمک میکند به طوری که ایران رفته رفته به کشوری نظیر افغانستان، یعنی یک کشور فاقد دولت تبدیل میشود. با این حال، ایران با هیچیک از دیگر کشورهای منطقه قابل مقایسه نیست. سرکوب نیز نمیتواند تا بی نهایت مانع از شکلگیری یک جنبش اجتماعی هدفمند بشود. این ماهی عاقبت از دست رهبران ایران لیز خواهد خورد. به نظر من بر خلاف تصور رایج عامل تغییر در ایران اپوزیسیونی نیست که از بیرون محرک تغییرات می شود و هدایت آن را در دست میگیرد. در ایران تغییرهای اساسی از درون و از خلال ظرفیتها و افکار و اهداف کثیر به وقوع خواهند پیوست. به گمان من برچیده شدن برنامۀ اتمی ایران جهشی است که می تواند بسیاری از معادلات را برهم بزند. آنچه بر سر برنامۀ اتمی بیهوده و پرهزینۀ جمهوری اسلامی ایران در آیندۀ نزدیک – یعنی تا پیش از ماه اکتبر- خواهد آمد، کل تحولات آتی کشور را رقم خواهد زد. تغییر و تحولاتی که حول برنامۀ اتمی ایران صورت خواهند گرفت دقیقاً همان چیزی است که جامعۀ ایران به آن نیازمند است. این تغییر و تحولات ترکهای خیلی جدی را ایجاد خواهد کرد..."…
حسن شریعتمداری : "منظور جمهوری اسلامی از مذاکره وقتگذرانی است و آمریکاییها این را خوب میدانند و به همین خاطر زمان زیادی به رهبران ایران نمیدهند. اگر دونالد ترامپ احساس کند که تلاش او برای مذاکره با تهران بی نتیجه است بلافاصله چراغ سبز را برای عملیات نظامی اسرائیل علیه تأسیسات اتمی ایران نشان خواهد داد. به همین خاطر دورۀ کنونی برای خامنهای بسیار سخت است، زیرا از عواقب آن به شدت میترسد." علی خامنهای، در دیدار با کارکنان نیروی هوایی مذاکره با دولت ترامپ را غیرعاقلانه، غیرهوشمندانه، غیرشرافتمندانه و نهایتاً بی فایده خواند، در حالی که پیش از این او دستکم موافقت اصولی خود را نه حتا با مذاکره، بلکه "معامله" با ترامپ اعلام و تصریح کرده بود که این معامله باید با حواس جمع و چشم باز صورت بگیرد. اکنون اما، رهبر جمهوری اسلامی می گوید : مذاکره با آمریکا هیچ مشکلی از جمله مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم را حل نمیکند، بی آنکه بگوید که او چگونه میخواهد بدون مذاکره با آمریکا مانع بزرگ تحریمها و اینبار تحریمهای حداکثری ترامپ را که کمر اقتصاد و مردم ایران را خم کرده از سر راه بردارد. حسن شریعتمداری، سیاستمدار جمهوریخواه در توضیح دلایل تناقضات اظهارات علی خامنهای از جمله گفته است : "در صحبتهای قبلی آقای خامنهای نوعی دوگانگی وجود داشت که می شد از آن این را مستفاد کرد که وی بازی همیشگی ایجاد دو جناح موافق و مخالف را در پیش گرفته تا از نو و البته پیش از صدور فرمان فشار حداکثری دونالد ترامپ در نقش ناظر ظاهر شود. حالا که فرمان اعمال فشارهای حداکثری ترامپ صادر شده، آقای خامنهای مخالفت خود را با مذاکره با آمریکا اعلام کرده است. البته هنوز معلوم نیست که آیا این مخالفت به معنای پایان بازی دوگانه سازی است یا این که این بازی ادامه خواهد یافت. بر خلاف ظواهر مسئلۀ معیشت مردم مسئلۀ رهبران جمهوری اسلامی نیست و منظور آنان از مذاکره همچنان وقتگذرانی است. البته آمریکاییها هم این را خوب میدانند و به همین خاطر زمان زیادی به جمهوری اسلامی ایران نخواهند داد. اگر حکومت ایران به سمت تولید سلاح اتمی برود، حتماً دولت آمریکا برای حملۀ نظامی به تأسیسات اتمی ایران، به اسرائیل چراغ سبز نشان خواهد داد. آقای خامنهای و مقامات جمهوری اسلامی ایران خوب میدانند که اهداف آمریکا و دونالد ترامپ فقط به مسئلۀ اتمی جمهوری اسلامی محدود نمی شود. این اهداف گسترش می یابند و شامل نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی ایران، فروش قاچاق نفت و غیره، نیز خواهند شد. آنان خوب می دانند که قضیه شوخی بردار نیست و ترامپ فردی عملگرا است که مذاکره را برای حصول به نتیجه در مدت زمانی کوتاه انجام میدهد و اگر نتیجهای از این اقدام نگیرد بلافاصله چراغ سبز را برای عملیات نظامی اسرائیل علیه تأسیسات اتمی ایران نشان خواهد داد. از نظر جمهوری اسلامی مذاکره به معنای کش دادن یا حصول به اهداف حداکثری است که حکومت ایران تعیین کرده و چون حصول به اهداف حداکثری ممکن نیست هدف حکومت اسلامی از مذاکره "کش دادن" مذاکرات از این رئیس جمهوری به آن رئیس جمهوری آمریکا است. ولی این کار در زمان ترامپ ممکن نیست و بعید است که ترامپ در چنین دامی بیفتد. به همین خاطر، دورۀ کنونی برای خامنهای سخت است و خامنهای از عواقب آن بسیار میترسد. در دورۀ قبلی ریاست جمهوری دونالد ترامپ صادرات نفت جمهوری اسلامی به صد و پنجاه هزار بشکه در روز کاهش یافت. قاسم سلیمانی کشته شد و به تبع آن نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی ایران ضربۀ سنگینی را متحمل شدند.…
منشه امیر : اگر در مذاکره با آمریکا حکومت ایران قصد اتلاف وقت داشته باشد، قطعاً دولت ترامپ به دنبال راهحلهای دیگر و احتمالاً راه حل نظامی خواهد رفت.ارزیابی که در اسرائیل و آمریکا وجود دارد این است که تضعیف قدرت نظامی ایران و تجهیز قوای سپاه پاسداران در مواجهه با اسرائیل و آمریکا از قدرت سرکوب حکومت علیه مردم ایران خواهد کاست و آنان را به خیزش و اعتراض علیه وضع موجود ترغیب خواهد کرد. حملۀ نظامی باعث تضعیف حکومت اسلامی می شود و تضعیف حکومت اسلامی دلگرمی مردم ایران را در پی خواهد داشت. سهشنبه چهارم فوریه، بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل، و دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، گفتگوهای رسمی در کاخ سفید دربارۀ خاورمیانه و به ویژه دربارۀ ایران و مرحلۀ دوم آتش-بس در غزه انجام میدهند. منشه امیر، روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل ایران و خاورمیانه، در مصاحبه با رادیو بینالمللی فرانسه، دربارۀ اهم موضوعهای ملاقات رهبران دو کشور چنین گفته است : "مهمترین موضوع گفتگوهای بنیامین نتانیاهو و دونالد ترامپ ایران و پیشبرد مسئلۀ عادیسازی روابط میان اسرائیل و عربستان است. تا آنجا که به ایران مربوط می شود پروندۀ اتمی و به موازات آن برنامۀ موشکی این کشور و همچنین سپاه پاسداران و نیروهای نیابتی تهران در منطقه و نقض تحریمهای بینالمللی از سوی جمهوری اسلامی و بالاخره مهمتر از همه چگونگی "زدن سر مار" در تهران اهم مسائلی است که سران اسرائیل و آمریکا درباره شان تبادل نظر میکنند. در تمام این زمینهها اسرائیل و آمریکا با یکدیگر همنظر هستند. ولی هنوز مشخص نیست که آیا دو کشور در این زمینهها با یکدیگر هماهنگ نیز هستند یا نه. آنچه مسلم است این است که آقای ترامپ از جنگ گریزان است و خواستار آرامش برای توسعۀ اقتصادی است. به همین خاطر ممکن است آقای ترامپ فشار حداکثری را بر جمهوری اسلامی ایران به ویژه در زمینۀ فروش و صدور نفت به اجرا بگذارد. سخنان رهبران جمهوری اسلامی از جمله مسعود پزشکیان و محمدباقر قالیباف دربارۀ وضعیت فاجعهبار اقتصادی ایران و خطر تشدید اعتراضهای اجتماعی همگی از نگرانیهای آنان دربارۀ اوضاع کشور و آیندۀ حکومت پرده برمیدارند. همین نگرانی از هم اکنون مجادلات علنی و مخفی میان رهبران جمهوری اسلامی حول مسئلۀ مذاکره با آمریکا را برانگیخته است. به گمان من دولت ترامپ زمان محدودی را برای مذاکره با رژیم ایران در نظر گرفته است و اگر در این مذاکرات دولت ایران قصد اتلاف وقت داشته باشد، قطعاً دولت آمریکا به دنبال راهحلهای دیگر و احتمالاً راه حل نظامی خواهد رفت. تصور من این است که در صورت انجام مذاکر با آمریکا، علی خامنهای خواهد کوشید امتیازی ندهد. ولی برای او حفظ نظام اسلامی در عین حال اوجب واجبات است. به همین خاطر در صورت مواجهه با شورشهای اجتماعی مردم تنگدست، خامنهای حتماً به "نرمش قهرمانانه" روی خواهد آورد. طی سالیان دراز علی خامنهای همواره دو موضع ضد و نقیض را دربارۀ مسائل مختلف به طور همزمان گرفته است. یعنی همواره یکی به نعل زده است یکی به میخ تا بتواند در صورت شکست یک طرح موضع حق به جانب گرفته و بگوید : "من که هشدار داده بودم. من که گفته بودم و غیره." آخرین نمونۀ این روش، موضعگیریهای اخیر او دربارۀ مذاکره با دولت ترامپ است : خامنهای از یک طرف موافقت اصولی خود را با معامله و گفتگو با آمریکای ترامپ اعلام کرده و از طرف دیگر ویژگی ممتاز مردم ایران را در گفتن "مرگ بر آمریکا" خلاصه نموده است، هر چند این نه مردم ایران، بلکه حکومت اسلامی است که در این سالها "مرگ بر آمریکا" گفته است. در خصوص مذاکره با رژیم ایران، موضع بنیامین نتانیاهو کاملاً روشن است. او می گوید که مذاکرات طولانی با جمهوری اسلامی طی بیش از دو دهۀ گذشته همگی بی ثمر بودهاند زیرا رژیم ایران به هیچ وجه زیر بار چشم پوشی از برنامۀ اتمی خود و میلیاردها دلاری که در این راه صرف کرده نخواهد رفت. ولی با توجه به زمان محدودی که ترامپ برای مذاکره با حکومت ایران در نظر گرفته، بنیامین نتانیاهو منتظر میماند که رئیس جمهوری آمریکا نیز همانند او به بی فایده بودن مذاکره با تهران پی ببرد و در نهایت به راهحل نظامی برای متوقف کردن برنامۀ اتمی ایران متمایل بشود. ارزیابی که در اسرائیل و آمریکا وجود دارد این است که تضعیف قدرت نظامی ایران و تجهیز قوای سپاه پاسداران در مواجههبا اسرائیل و آمریکا از قدرت سرکوب حکومت علیه مردم ایران خواهد کاست و آنان را به خیزش و اعتراض علیه وضع موجود ترغیب خواهد کرد. حملۀ نظامی باعث تضعیف حکومت اسلامی می شود و تضعیف حکومت اسلامی دلگرمی مردم ایران را در پی خواهد داشت."…
شهلا شفیق : سیاست مماشات دولتهای غربی، رژیم ایران را در پی گرفتن سیاست گروگانگیری ترغیب کرده است؛ سیاستی که هم در خدمت سرکوب مردم داخل کشور بوده است هم ناامن کردن کشورهای خارجی. اما، استمرار مماشات غرب در قبال رژیم ایران خود متاثر از دو عامل مهم است : اغتشاشهای درونی اپوزیسیون ایران و موفقیت لابیهای رژیم اسلامی در عادی جلوه دادن آن در خارج. در واقع، اغتشاشهای درونی اپوزیسیون ایران باعث شده که رهبران غربی تحت تاثیر لابیهای رژیم ایران قرار بگیرند و به مماشات با جمهوری اسلامی روی آورند. فرانسه خواستار تحریمهای اتحادیۀ اروپا علیه مسئولان و مسببان مستقیم گروگانگیری اتباع فرانسوی در ایران شده است. اکنون حدود هزار روز از دستگیری و زندان سسیل کولر، استاد ادبیات فرانسه، و همسر او، ژاک پاری، و همچنین دستگیری و زندان یک جوان نویسندۀ فرانسوی، اُلیویه گروندو، در ایران به اتهام جاسوسی میگذرد. دولت فرانسه اتباع زندانی خود در ایران را رسماً گروگانهای دولتی مینامد که حکومت ایران از آنها به عنوان ابزار فشار یا جهت اخاذی و باجگیری استفاده میکند. علت تداوم اسارت این سه تن در ایران چیست؟ آیا دولت فرانسه در مقابل امتیازهایی که رژیم ایران احتمالاً در ازاء آزادی سه شهروند فرانسوی درخواست کرده از خود مقاومت نشان داده است یا این که بالعکس فرانسه در قبال رویۀ رژیم ایران دچار سردرگمی و ناتوان از اتخاذ یک سیاست روشن است؟ شهلا شفیق، نویسنده و جامعهشناس مقیم فرانسه در پاسخ به این پرسشها از جمله گفته است : "سرنوشت سسیل کولر و همسر او در ایران حقیقتاً دردناک است. رژیم جمهوری اسلامی ایران از گفتن این ابایی ندارد که به شیوۀ سرگردنه عمل میکند. خاطرمان هست که محسن رضایی، فرماندۀ پیشین سپاه پاسداران، صریحاً اعتراف میکرد که در صورت وقوع درگیری میان ایران و آمریکا جمهوری اسلامی از همان آغاز هزار شهروند آمریکایی را گروگان خواهد گرفت و با دریافت پول در ازاء آزادی هر یک از آنان نیازهای مالی خود را نیز تأمین خواهد کرد. این سیاست مستمر جمهوری اسلامی از آغاز در قبال شهروندان دو تابعیتی و اتباع خارجی بوده است و خانم سسیل کولر – همانند دیگر گروگانهای فرانسوی در ایران - قربانی همین سیاست شده است. در قبال این سیاست، رویکرد دولت فرانسه متناسب با واقعیت یا موقعیت همواره در نوسان بوده است. اما، این نوسان مشکلی عمومی است. زیرا، نه فقط در فرانسه، بلکه در سطح اروپا و آمریکا نیز یک رویکرد، یک سیاست واحد و جهانشمول در قبال سیاست گروگانگیری جمهوری اسلامی ایران وجود ندارد. ٤٦ سال پس از ابداع و به کارگیری مستمر این سیاست از سوی جمهوری اسلامی، حتا در درون سازمان ملل یک سیاست واحد در قبال رفتار جمهوری اسلامی اتخاذ نشده است. در سطح اروپا هر کشوری بر اساس منافع سیاسی لحظهای خود عمل کرده است. در فرانسه این منافع سیاسی لحظهای امروز ایجاب کرده که این کشور رویکرد نسبتاً سختگیرانهای در قبال جمهوری اسلامی ایران اتخاذ کند. آینده نشان خواهد داد که روش جدید تا چه اندازه ثمربخش خواهد بود... جمهوری اسلامی ایران تاکنون موفق بوده به ویژه به یاری نیروهای نیابتیاش در منطقه تصویر یک قدرقدرت، یک دزد سرگردنه قُلدر را از خود در مناسبات بینالمللی جا بیندازد. با شکست و تضعیف رژیم ایران و نیروهای نیابتیاش در منطقه این تصویر در حال فروریختن است. اظهارات اخیر مقامات فرانسه در قبال جمهوری اسلامی ایران در بستر ضعف کنونی جمهوری اسلامی و قوای نیابتیاش در خاورمیانه قابل فهم است. این اظهارات در عین حال گویای این مطلب است که مماشات با رژیم اسلامی بی نتیجه است. به این معنا که رژیم ایران را بیشتر به دنبال کردن رویههای شناخته شدهاش ترغیب میکند تا جلوگیری از آنها. مماشات دولتهای غربی در قبال جمهوری اسلامی ایران همواره در عرصۀ سیاسی صورت گرفته است. برای نمونه، آزادی حمید نوری نتیجۀ نقض یا لغو رأی دادگاه استکهلم نبود که او را به اشد مجازات محکوم کرد. نتیجۀ منفی مماشات سیاسی از جانب دولتهای غربی این بوده که رژیم جمهوری اسلامی ایران به پی گرفتن روش شناخته شدۀ خود ترغیب شده است : یعنی گروگانگیری که هم در خدمت سرکوب مردم داخل ایران هم ناامن کردن کشورهای خارج بوده است. اگر همان قاطعیتی که دستگاه قضایی سوئد در محاکمۀ حمید نوری از خود نشان داد در عرصۀ سیاسی نیز صورت میگرفت، ما قاعدتاً شاهد ادامۀ سیاست گروگانگیری رژیم اسلامی ایران نبودیم. امیدوارم که با فروریختن تصویر رژیم اسلامی در منطقه به عنوان یک قدرقدرت، دولتهای اروپایی بتوانند سیاست درستتری در قبال جمهوری اسلامی ایران اتخاذ کنند. اما، دو عامل دیگر نیز در تداوم سیاست گروگانگیری جمهوری اسلامی بینقش نبودهاند : از یک طرف، اغتشاشهای درونی اپوزیسیون و از طرف دیگر، موفقیت لابی های جمهوری اسلامی نظیر خانم عادلخواه در عادیسازی جمهوری اسلامی ایران. فراموش نکنیم که خود دولتمردان فرانسوی ناظر اغتشاشها و جدالهای درونی اپوزیسیون ایران هستند – و مطمئنم در جاهای دیگر نیز همین است – و این اغتشاشها باعث میشوند که نهایتاً سیاستمداران غربی تحت تاثیر افکار لابیهای جمهوری اسلامی ایران قرار بگیرند، چون لااقل لابیهای جمهوری اسلامی یک حرف میزنند. در واقع، اغتشاشهای درونی اپوزیسیون نهایتاً رهبران اروپایی و غربی را ترغیب میکنند که با خود رهبران جمهوری اسلامی به توافق برسند. به نظر من اپوزیسیون ایران باید به طور عاجل آئینهای در دست بگیرد و از خود بپرسد : دلیل این هم اغتشاش و سردرگمی درونی چیست؟"…
مجید محمدی : مردم از فساد و عدم استقلال قوۀ قضائیه با اطلاع هستند و کشته شدن علی رازینی و محمد مقیسه را نوعی انتقامگیری از چنین دستگاهی میدانند که به تنهایی عصاره و آئینۀ بیعدالتی نظام ولایت مطلقۀ فقیه است. حذف دو قاضی-بازجوی دستگاه قضایی در واقع خشمی است که از دل جامعۀ ایران میجوشد و واکنشی است به "عدالت سرپایی" و احکام اعدامی که در عرض چند دقیقه از سوی قضات دادگاههای انقلاب صادر میشوند. مردم در واقع به ابزارها و شیوههایی متوسل می شوند که خود حکومت طی دهههای گذشته ترویج کرده است. دو روز بعد از قتل علی رازینی و محمد مقیسه، دو بازجو-قاضی دادگاههای انقلاب اسلامی، مقامات حکومت اسلامی ایران همچنان از اعلام هویت ضارب و انگیزههای احتمالی او در انجام این دو قتل، خودداری می ورزند. با این حال، مقامات و تحلیلگران حکومت اسلامی تلویحاً و تصریحاً نگرانی خود را به این مناسبت از دو چیز اعلام میکنند : اول اجتماعی شدن خشونت و ترور علیه مسئولان جمهوری اسلامی از جانب مردمی به ستوه آمده از بی عدالتی؛ دوم ریزش یا فاصلهگیری وفاداران حکومت اسلامی از جمهوری اسلامی در نتیجۀ خشونت فراگیر جامعه علیه بیعدالتی. قوۀ قضائیه ایران در نگاه عموم مردم این کشور مظهر چیست و چه معنای جامعه شناختی می توان به قتل دو بازجو-قاضی سرشناس دادگاه های انقلاب داد که در صدور سنگین ترین احکام از جمله احکام بی شمار اعدام علیه مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی طی دهههای گذشته نقش داشتهاند؟ در پاسخ به این پرسش ها و پرسش های دیگر، مجید محمدی، پژوهشگر و کارشناس مسائل ایران، از جمله گفته است : "از نگاه اکثریت مردم ایران و البته کارشناسان و وکلا، قوۀ قضائیه ایران بخشی از دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی و قوای قهریه این کشور است. مردم ایران قوۀ قضائیه را مستقل نمیدانند و علت آن هم روشن است : محاکمات در این دستگاه غیرعلنی است و در اغلب موارد متهمان حتا از حق برخورداری از وکیل محروم هستند و در صورت برخورداری از این حق، وکلای آنان به پروندههای موکلان خود دسترسی ندارند. وکلا اساساً در دستگاه قضایی ایران شأن و منزلتی ندارند و شهادتنامههای زندانیان گواهی میدهند که بسیاری از احکام دادگاهها را پیشتر بازجوها صادر میکنند و نقش قضات تنها تحکیم احکام صادره از سوی بازجوها است. در نتیجه، از نگاه مردم ایران قوۀ قضائیه جمهوری اسلامی یک دستگاه صالحِ قانونی و "مشروع" نیست. مردم ایران در مورد قضاتی که طی دو دوره در دستگاه قضایی کشور به کار گرفته شدند پرسشها و تردیدهای جدّی دارند و خوب میدانند که این افراد از مسیر عادی (یعنی دانشکده حقوق) وارد دستگاه قضایی ایران نشدهاند. کسانی که به عنوان قاضی در اوایل حکومت اسلامی توسط قوۀ قضائیه به کار گرفته شدند، طلبههای مبتدی و جوانی نظیر محمد مقیسه بودند که در بهترین حالت تا سطح جامع المقدمات خوانده بودند و تا حدودی نیز با زبان عربی آشنا بودند. در دورۀ دوم، یعنی دورۀ ریاست محمد یزدی، قوۀ قضائیه جمهوری اسلامی حدود هزار بازجو را به عنوان قاضی استخدام کرد. و این ها را میلیون ها ایرانی که سالانه با دستگاه قضایی سروکار دارند خوب می دانند. مردم از فساد این قوه و عدم استقلال آن با اطلاع هستند... و به همین خاطر کشته شدن علی رازینی و محمد مقیسه را نوعی انتقامگیری از دستگاه قضایی و جمهوری اسلامی میدانند به ویژه این که دو قاضی کشته شده در کشتار زندانیان سیاسی در سال ١٣٦٧، در اعدامهای سیاسی سالهای اخیر دست داشتند... مردم در واقع حذف این دو تن را ترور تلقی نمیکنند، چون ترور عبارت است از حذف افراد غیرنظامی با انگیزههای سیاسی. اولاً هنوز هیچ اطلاعی دربارۀ انگیزۀ احتمالی ضارب منتشر نشده است و مقامات همچنان از اعلام هویت او نیز خوددداری میورزند. ثانیا مردم دو قاضی کشته شده را افراد غیرنظامی تلقی نمیکنند، چون در جمهوری اسلامی هیچ تفکیک و تقسیم کاری در وظایف و مأموریتهای مقامات وجود ندارد. مقامات جمهوری اسلامی در هر موقعیتی در نقشهای مختلف ظاهر میشوند : برای مثال، قضات هم روحانی هستند هم ممکن است عضو گروه شبهنظامی بسیج باشند. بسیاری از اعضای سپاه پاسداران وارد مجلس میشوند و حسب ظاهر لباس نظامی را درمی آورند ولی به محض خروج از مجلس از نو لباس نظامی بر تن میکنند. حذف دو قاضی-بازجوی دستگاه قضایی در واقع خشمی است که از دل جامعۀ ایران میجوشد و واکنشی است به "عدالت سرپایی" و احکام اعدامی که در عرض چند دقیقه از سوی قضات دادگاههای انقلاب صادر میشوند. مقصر اصلی در ترویج خشونت در ایران، حکومت است. مردم به ابزارها و شیوههایی متوسل می شوند که خود حکومت طی دهههای اخیر ترویج کرده است. این حکومت است که مروج و مجری قتل و اعدام و ضرب و شتم مردم است که شبانه و روز قربانی انواع خشونتهای حکومتی هستند. از جمله مصادیق این خشونتهای مستمر افزایش آمار جرایم و به تبع آن زندانیان در کشور است : شمار زندانیان ایران که در آغاز حکومت اسلامی ده هزار نفر بود در اواخر دورۀ احمدینژاد به ششصد هزار نفر رسید یعنی شصت برابر افزایش یافت، در حالی که جمعیت ایران در این فاصله دو و نیم برابر شده بود (پس از عفوها و بخشودگیهای متعدد، تازهترین آمار رسمی شمار زندانیان کشور را دویست و سی هزار نفر اعلام میکند). از سوی دیگر جمهوری اسلامی ایران با تبدیل کردن رفتارهای عادی مردم به جرم (نظیر غذا خوردن در ملاء عام، پوشش اختیاری، دوچرخه سواری...) هم بر شدت و دامنۀ خشونت دولتی می افزاید هم شمار پروندههای قضایی و زندانیان را افزایش میدهد. این وضع در واقع، مولود یک حکومت تمامیتخواهِ شریعتمدار است که در به وجود آمدنش مردم ایران کمترین نقشی ندارند. اما، شکی نیست که این وضعیت منشاء گسترش نزاع و تنش دائمی در کشور هم هست. هیچ عدالتی در دستگاه قضایی ایران وجود ندارد و در فقدان عدالت مردم خود تمایل پیدا میکنند به روش های دیگر از جمله حذف کسانی که از نظر آنان تجسم بی عدالتی محض هستند، عدالت مورد نظر خود را جاری کنند. مردم عموماً دستگاه قضایی را نماد و عصارۀ بیعدالتی و در عین حال آئینۀ تمام نمای نظام ولایت مطلقۀ فقیه می دانند زیرا در این دستگاه افراد و مقامات مستقیماً به دستور رهبر، علی خامنهای، عزل و نصب میشوند. به همین دلیل از نگاه عمومی مسئولیت تمام اعمال و تصمیمهای دستگاه قضایی متوجه شخص علی خامنهای است. اگر بتوان برای اعمال شخصیت های دو قوۀ دیگر، قوای مقننه و اجرایی تا حدودی نقش مستقل قائل شد، این امر در مورد قوۀ قضائیه ایران صدق نمیکند چون مقامات ارشد این دستگاه جملگی منصوبین مستقیم علی خامنهای هستند. یعنی : همه کسانی که آمادۀ سرکوب و آتش به اختیار در چارچوب یک نظام تمامیتخواه هستند و در اعمال سرکوب از حدود تعیین شده از سوی شرع نیز بسیار فراتر می روند. نمونۀ آن سرکوب و جریمه کردن زنان به بهانۀ تحمیل حجاب اجباری است که در هیچ کجای شریعت پیش بینی نشده است... در هر حال، از جلیقههای ضدگلوله مقامات روحانی و شمار فزایندۀ محافظان آنان میتوان پی برد که آنان بیش از پیش ترس زیادی از مردم از جمله از جانب نزدیکترین افراد و خادمان خود دارند. علت این امر واضح است : مقامات جمهوری اسلامی کلیه مسیرها را برای بیرون زدن فشارهای متراکم شده در جامعه بستهاند. علی خامنهای نسبت به مسائل و مشکلات روزمرۀ مردم ایران کاملاً ساکت و بیگانه است. مسئله یا مسائل او خلاصه می شوند در ضدیت با اسرائیل و آمریکا و همچنین توجه به عراق، لبنان و سوریه... در واقع مسائل ایران در دغدغهها خامنهای جایی ندارند و هیچ راهی نیز برای خروج گازهای ناشی از گداختههای زیر پوست جامعه پیش بینی نشده است."…
عبدالله مهتدی : "از نظر بریتانیا و اروپا رژیم جمهوری اسلامی ایران فوق العاده ضعیف و به طرز بی سابقهای آسیبپذیر شده است. اکنون در اروپا این نگرانی خاتمه یافته که گویا سقوط جمهوری اسلامی معادل جنگ و آشوب در کل خاورمیانه است. اروپاییها پی بردهاند که قدرت جمهوری اسلامی به ویژه در منطقه پوشالی است و رژیم اسلامی به هیچ وجه توانایی انجام یک جنگ تمام عیار را ندارد. به همین خاطر اروپا و بریتانیا از این پس بیشتر متمایل به تسویه حساب با جمهوری اسلامی هستند." دو مقام ارشد دولت بریتانیا در گزارشی از دولت این کشور خواستند که با بهرهجویی از ضعفها و شکستهای رژیم ایران در داخل و منطقه از سیاست فشار حداکثری دونالد ترامپ جهت انجام تغییرات بنیادین و حتا تغییر رژیم در ایران حمایت کند. آنان همچنین تأکید کردهاند که رژیم اسلامی ایران در نتیجۀ شکستهایش وارد مرحلۀ سرنوشت سازی شده است. عبدالله مهتدی، دبیر کل حزب کومله کردستان ایران، در توضیح دلایل این تلقی جدید و پی آمدهای آن از جمله گفته است. "وضعیتی که در خاورمیانه به وجود آمده بسیاری از جمله بریتانیا را به بازاندیشی در خصوص سیاستهای خود واداشته است. از جک استرو، وزیر امور خارجۀ پیشین بریتانیا و مبلغ و حامی سیاست مماشات با رژیم ایران در اروپا، تا گزارش کنونی در حمایت از سیاست فشار حداکثری دونالد ترامپ بر حکومت ایران راه طولانی طی شده است. در گزارش کنونی حتا از تغییر رژیم در ایران در صورت لزوم و بمباران تأسیسات اتمی آن صحبت شده در صورتی که مدارک و شواهد کافی تلاش تهران را برای ساختن بمب اتمی اثبات کنند. در واقع، ما شاهد تغییرات اساسی در نگرش ها و تلقیها در قبال ایران نه فقط در بریتانیا، بلکه در کل اروپا هستیم. چنین تغییری در بریتانیا از آن جهت حائز اهمیت است که این کشور در واقع پُل ارتباط میان اروپا و ایالات متحد آمریکا و دارای رابطۀ راهبردی ویژه با این کشور است. هیچ کشور اروپایی از رژیم جمهوری اسلامی ایران راضی نیست و کلیه کشورهای اروپایی خواستار از میان رفتن حکومت اسلامی ایران هستند. آنچه اروپاییها نمیخواهند وقوع آشوب و جنگ داخلی در ایران پس از سقوط رژیم اسلامی است. آنها خواستار گذار آرام ایران به سوی دموکراسی هستند به طوری که کمترین آسیبی متوجه اروپا و جامعۀ جهانی نشود و خاورمیانه نیز درگیر بحران و آشوب نگردد. چنین چیزی اما، در بادی امر مسئلۀ خود ما ایرانیهاست که باید برای آن چارهای بیاندیشیم. بنابراین، اگر بدیلی در بین ایرانیان و فعالان سیاسی داخل و خارج کشور شکل بگیرد، این بدیل خواهد توانست توجۀ بریتانیا و دیگر کشورهای اروپایی و ایالات متحد آمریکا را به خود جلب کند. تغییر سیاستهای کشورهای اروپایی در قبال جمهوری اسلامی و کشور ایران نتیجۀ تغییرات شگرف خاورمیانه از زمان حملۀ تروریستی حماس به اسرائیل در هفتم اکتبر ٢٠٢٣ و متعاقب آن جنگ اسرائیل علیه حماس در نوار غزه است. در نتیجۀ این تحولات از جمله سقوط اسد و قطع شدن رابطۀ حکومت ایران با حزبالله لبنان از طریق خاک سوریه، رژیم جمهوری اسلامی ایران فوق العاده ضعیف و به طرز بی سابقهای آسیبپذیر شده است. اکنون در اروپا این نگرانی خاتمه یافته که گویا سقوط جمهوری اسلامی معادل جنگ و آشوب در کل خاورمیانه است. جمهوری اسلامی و لابیهای آن در اروپا و غرب به وجود آورندۀ این نگرانی بودند و دائماً نیز به آن دامن می زدند و از آن قدرتی بازدارنده به سود حکومت ایران در مقابل قدرتهای اروپایی و غربی ساخته بودند. اکنون اروپاییها پی بردهاند که قدرت جمهوری اسلامی به ویژه در منطقه پوشالی است. البته، رژیم جمهوری اسلامی هنوز می تواند دست به ترور و تخریب بزند، اما، به هیچ وجه توانایی انجام یک جنگ تمام عیار را ندارد. این تلقی جدید، جهان و به احتمال بسیار حتا روسیه را به بازنگری در سیاست ها و مناسبات خود در قبال جمهوری اسلامی واخواهد داشت. در نتیجۀ این بازنگری، اروپا از این پس بیشتر متمایل به تسویه حساب با جمهوری اسلامی است تا پی گرفتن توهم اصلاح رژیمی اصلاح ناپذیر."…
حسن هاشمیان : "دونالد ترامپ تمایلی به حفظ رژیم اسلامی ایران ندارد. اما، اگر جمهوری اسلامی به همۀ خواستههای ترامپ پاسخ مثبت بدهد، آنوقت مسئلۀ سقوط جمهوری اسلامی موضوعی ثانوی در دولت ترامپ خواهد شد. در این میان آنچه بر سرنوشت رژیم ایران اثر گذار است تمایل اسرائیل به روی کار آمدن یک حکومت دوست و همسو در ایران است. اسرائیل و آمریکا یک دورۀ همکاری مستقیم را در قبال ایران پی خواهند گرفت و در این همکاری ترامپ ملاحظات راهبردی اسرائیل را مد نظر خواهد داشت." به نوشتۀ هفتهنامۀ فرانسوی "لوپوئن" پیروزیهای اسرائیل بر حکومت اسلامی ایران طی ماههای گذشته حکم هدیهای بزرگ به دونالد ترامپ را دارند که در نتیجۀ این پیروزیها عملاً با خاورمیانهای دگرگون شده روبرو شده است. به نوشتۀ هفتهنامۀ فرانسوی، رئیس جمهوری منتخب آمریکا با بهرهجویی از تغییرات و فرصت به دست آمده خواهد کوشید در ادامۀ "توافقات ابراهیم" مناسبات اسرائیل و عربستان را عادی و همزمان سرنوشت پروندۀ اتمی حکومت ایران را یکسره کند. ریچارد نفیو، مسئول پروندۀ اتمی ایران در دولت بایدن در توصیه به دونالد ترامپ گفته است که برای یکسره کردن سرنوشت برنامۀ اتمی ایران، رهبران این کشور باید به جدّیت و واقعّیت گزینۀ حملۀ نظامی آمریکا به تأسیسات اتمی حکومت تهران واقف شوند. این حساسیتها دربارۀ پروندۀ اتمی ایران محدود به آمریکا نمیشود : امانوئل ماکرون، رئیس جمهوری فرانسه، دوشنبه ششم ژانویه حکومت ایران را مهمترین چالش راهبردی و امنیتی فرانسه و اروپا در خاورمیانه خواند و از آن به عنوان مسئلۀ اصلی گفتگوهایش با دولت جدید آمریکا به ریاست دونالد ترامپ یاد کرد. به نوشتۀ "لوپوئن" رهبران ایران به دلیل شکستهایشان در منطقه احتمالاً به تلاش خود برای ساختن سلاح اتمی شتاب خواهند بخشید و در این صورت به گفتۀ ریچارد نفیو دونالد ترامپ بیش از هر زمان و بعضاً به دلیل فشارهای بنیامین نتانیاهو آمادۀ چکاندن ماشه خواهد بود. اما، شکستهای جمهوری اسلامی در منطقه و در داخل چه دورنمایی پیش روی ما تصویر میکنند؟ تا کجا دونالد ترامپ با بهرهجویی از این شکستها خواهد کوشید بیشترین امتیازات را از حکومت ایران بگیرد؟ و تا کجا حکومت ایران به دلیل وضعیت شکنندهاش، چنانکه مقامات اسرائیلی پیش بینی میکنند، سیاستی افراطی را در پیش خواهد گرفت؟ حسن هاشمیان، کارشناس مسائل ایران و خاورمیانه، در پاسخ به این پرسشها و پرسشهای دیگر از جمله گفته است : "آنچه در واشنگتن قطعی به نظر می رسد این است که دونالد ترامپ باید غنی سازی اورانیوم توسط حکومت ایران را متوقف کند و این برای جمهوری اسلامی به منزلۀ شکستی بزرگ خواهد بود. در چنین صورتی دو سناریو از سوی جمهوری اسلامی قابل تصور است : سناریو اول این است که جمهوری اسلامی همان رویکرد خود در قبال شکست هایش در منطقه را در پیش بگیرد. یعنی شکستهای خود را پیروزی وانمود کند. به این معنا که امتیازات بسیاری به دونالد ترامپ بدهد و سپس دستگاه تبلیغاتی حکومت ایران مدعی شود که نه فقط امتیازی داده نشده، بلکه امتیازهای بسیاری نیز گرفته شده است. سناریوی دوم این است که جمهوری اسلامی مسیر عکس را در پیش بگیرد، یعنی تولید سلاح اتمی را در دستور کار خود قرار دهد که واضح است گزینهای پرخطر برای جمهوری اسلامی خواهد بود، زیرا گزینۀ ایران مجهز به سلاح اتمی تحت هیچ عنوانی برای ترامپ و دولت اسرائیل قابل قبول نیست. خلاصه این که گزینههای جمهوری اسلامی بسیار، بسیار محدودتر از هر زمان به نظر میرسند... به نظر من دونالد ترامپ تمایلی به حفظ رژیم اسلامی ایران ندارد. ارتباطات او با ایرانیان مقیم آمریکا و آشنایی وی با اهداف و انگیزههای سیاسی آنان این بی میلی برای حفظ رژیم ایران را نزد ترامپ تقویت میکنند. یعنی در نهایت دونالد ترامپ بیشتر به تمایلات مردم داخل ایران نزدیک است. با این حال، باید منتظر بود و دید که جمهوری اسلامی چه امتیازاتی به دولت ترامپ خواهد داد.اگر جمهوری اسلامی به همۀ خواستههای ترامپ پاسخ مثبت بدهد، آنوقت مسئلۀ سقوط جمهوری اسلامی موضوعی ثانوی در دولت ترامپ خواهد شد. با این حال، در این میان آنچه بر سرنوشت رژیم ایران اثر گذار است تمایل اسرائیل پس از روی کار آمدن نیروهای سنی در سوریه و تقویت سیاست اردوغان و به تبع آن سیاست اخوان المسلمین در منطقه است. در این صورت اسرائیل تمایل خواهد داشت که در ایران جای جمهوری اسلامی را یک حکومت دوست و همسو با اسرائیل بگیرد. به نظر من دومینوی شکست جمهوری اسلامی در خاورمیانه با کشته شدن قاسم سلیمانی به دستور دونالد ترامپ آغاز شد و اسرائیل با ضربات خود به حکومت ایران و متحدانش در منطقه این شکست را تکمیل کرد. به همین خاطر اسرائیل و آمریکا یک دورۀ همکاری مستقیم را در قبال رژیم ایران با یکدیگر پی خواهند گرفت و در این همکاری دونالد ترامپ کلیه ملاحظات راهبردی اسرائیل را مد نظر قرار خواهد داد. در این فاصله اما چهار شکست یا ضربۀ دیگر در انتظار جمهوری اسلامی است : ضربۀ اول انتخاب یک رئیس جمهوری غیرمتمایل به جمهوری اسلامی در لبنان است. ضربۀ دوم حملات اسرائیل برای از میان بردن رهبران حوثی در یمن و تغییر شکل احتمالی این کشور است به طوری که یمن از دایرۀ نفوذ جمهوری اسلامی ایران خارج شود. ضربۀ سوم انحلال حشدالشعبی به دست السودانی در عراق است و بالاخره ضربۀ چهارم را به نظر من روسیه به ایران وارد خواهد آورد : هیچ بعید نیست که ولادیمیر پوتین در ماجرای جنگ اوکراین مجبور شود امتیازاتی به دونالد ترامپ در خصوص ایران بدهد. روسیه همین معامله را بر سر بشار اسد کرد... به باور من علی خامنهای تنها با زور سیاستهای خود را تغییر میدهد. او تا آخرین لحظه شکستهای خود را در منطقه و در داخل کشور پیروزی جلوه میدهد و سیاستهای همیشگی خود را ادامه خواهد داد. اما، آنچه او را ناگزیر از پذیرش شکست و تسلیم خواهد کرد یا فشارهای داخلی است که زیر پای او را خالی کنند یا فشارهای خارجی و بینالمللی. خطر بزرگ سرسختی و بلندپروازیهای او به ویژه در زمینۀ اتمی حملۀ نظامی آمریکا و اسرائیل به تأسیسات اتمی ایران است و این دو کشور آمادگی اجرای چنین گزینهای را دارند و در مقابل این گزینه جمهوری اسلامی دستش کاملاً خالی است، یعنی دیگر هیچ قدرت بازدارندهای در منطقه و در داخل کشور ندارد. بنابراین، اگر علی خامنهای سر عقل نیابد احتمال حملۀ نظامی بسیار بالا است..."…
پنج شرطی که برای تغییر رژیم در هر کشوری لازم است، در جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. برای تغییر چنین رژیمی حتماً عوامل خارجی نیز دخیل هستند، ولی آنچه در نهایت تعیینکننده است قیام خود مردم ایران است و توافق رهبرانی که میخواهند طی یک دورۀ گذار تصویری روشن از آینده بسازند و حول آن نیز ارادهای واحد تشکیل بدهند. نکته این است که اکنون همۀ طرفداران حکومت اسلامی در غرب نیز متوجه شدهاند که بوی الرحمان این حکومت بلند شده است. حکومت ایران در کانون اتفاقات بزرگ سیاسی یک سال گذشته منطقه قرار گرفته که همگی چهرۀ خاورمیانه را به طرز بی سابقهای تغییر دادهاند : عملاً چیز زیادی از آنچه که حکومت ایران "محور مقاومت" می نامید باقی نمانده است : شکست سیاسی جمهوری اسلامی در منطقه که در اصل شکست آن در مقابل ضربات مستقیم یا غیرمستقیم اسرائیل بوده است با وضعیت فاجعهبار اقتصادی در داخل درآمیخته است. حکومت اسلامی ایران دیگر حتا قادر به تأمین برق کشور نیست، در حالی که ریال بیش از پیش در بستر رکود، فقر و گرسنگی فزاینده به سقوط پیوستهاش در مقابل دلار ادامه می دهد. ناظران چه در داخل چه در خارج و بعضاً حتا در درون خود حکومت اسلامی تغییر رژیم در ایران را از این پس محتمل یا امکانی واقعی میدانند و یا تأکید میکنند که در فقدان اصلاحات اساسی راهی جز سرنگونی پیش روی حکومت اسلامی باقی نمانده است، هر چند در این بین عدهای بر این اعتقادند که حکومت ایران اصلاح نکند فرومی ریزد اصلاح هم بکند فرومی ریزد؟ در پاسخ به این ناسازه/پارادوکس امیر طاهری، نویسنده و روزنامهنگار، از جمله گفته است : "پنج شرطی که برای تغییر رژیم در هر کشوری لازم است، در جمهوری اسلامی ایران وجود دارد : اولین آن فقدان مشروعیت است. دومین آن شکاف در هیئت حاکمه است که در جمهوری اسلامی به ریزش نیروها و سرایت آن به نیروهای نظامی و امنیتی نیز منجر شده است. شرط سوم وجود یک نیروی جانشین مورد اعتماد مردم است که امروز در ایران شکل گرفته است. شرط چهارم جدا شدن بخشی از بدنۀ نیروی سرکوب از حکومت است که نشانههای مهمی از آن را در دو سه سال اخیر و در خودداری بخش هایی از نیروهای نظامی از سرکوب مردم معترض مشاهده کردیم. و بالاخره شرط پنجم، نبود خلاء سیاسی یا در اصل پدیداری افق سیاسی روشن پیش روی مردم است که فعالان سیاسی چه در داخل و چه در خارج از ایران شدیداً روی آن کار میکنند. اما، برای آنکه بتوان این افق سیاسی را به روشنی تصویر کرد باید همگی بپذیریم که تغییر رژیم سرآغاز روند یا دورۀ گذاری است که طی آن همه ملزم به رعایت برخی مقررات یا در واقع گرامر خاص چنین دورهای هستیم. گرفتاری بزرگ جمهوری اسلامی این است که رژیم برآمده از آن هرگز نتوانست به یک دولت-ملت متعارف تبدیل شود. اگر جمهوری اسلامی چنین قابلیتی را می داشت می توانست دست کم شکستهای خود را به فرصتهای تجدیدنظر تبدیل کند. جمهوری اسلامی چنین توانی ندارد، یعنی قابل اصلاح نیست چون اساساً دولت نیست. گرفتاری بزرگ ایران این نیست که دولت بدی دارد. گرفتاری بزرگ ایران این است که اصلاً دولت ندارد. جمهوری اسلامی ملغمه ای است از کسانی که در فکر چاپیدن مملکت یا کورکورانه در پی تحقق اهداف ایدئولوژی خمینی گرایانه هستند. الان چندین سال است که آقای خامنهای از شعاع یکی دو کیلومتری محل اقامتش در تهران فراتر نرفته است. او عملاً در قفس زندگی میکند هر از چند گاهی عدهای را جلویش می نشانند تا او از فاصله چند متری و از روی یک بلندی برایشان نطق کند. نه حرف کسی را گوش می کند و نه دیگران جرأت میکنند در حضور وی نظری خلاف میل او به زبان بیاورند. یعنی آقای خامنهای به معنای واقعی کلمه از محیط و دنیایی که در آن زندگی میکند بی اطلاع است. او در عالم خود است و در عالم او همه چیز خوب و سرجایش است و هیچ اتفاق مهم و نگرانکنندهای نیز رُخ نمیدهد. هیچ یک از مسائل و مشکلات زندگی روزمره مردم نیز (اعم از آب و برق و گاز و نان هم...) اصلاً دغدغۀ او نیست. نیست، چون در خیال او در صدر اسلام هیچکدام از این مشکلات اصلاً وجود نداشته است... باری برای تغییر چنین رژیمی حتماً عوامل خارجی نیز دخیل هستند، ولی آنچه در نهایت تعیینکننده است قیام خود مردم ایران است و توافق رهبرانی که میخواهند طی یک دورۀ گذار تصویری روشن از آینده ترسیم کنند و حول آن نیز ارادهای واحد تشکیل بدهند. در واقع، مسئله این نیست که دولت ترامپ یا دولت اسرائیل در قبال رژیم ایران چه خواهند کرد، مسئله این است که آیا ایرانیان حقیقتاً میهن شان را دوست دارند و آیا حاضرند آن را نجات بدهند؟ تنها چیزی که از خارجیها می توان خواست یا انتظار داشت این است که از نظام کنونی حمایت نکنند که متاسفانه کردهاند. نمونهاش ایالات متحد آمریکا در دوران اوباما و بایدن است که کمکهای بسیاری به جمهوری اسلامی ایران کردند. ولی نکته این است که همۀ طرفداران حکومت اسلامی در غرب نیز اکنون متوجه شدهاند که بوی الرحمان این حکومت بلند شده است."…
مجید محمدی : "حکومت اسلامی ایران در نتیجۀ شکستهای منطقهای خود شدیداً آسیب پذیرتر از گذشته شده است. دیگر حتا خود مقامات جمهوری اسلامی از جمله پزشکیان از سقوط این نظام صحبت میکنند. شکاف میان جمهوری اسلامی و مردم ایران به جنگ میان مردم و جمهوری اسلامی تبدیل شده است و سپاه پاسداران در کانون این جنگ قرار گرفته است و اگر روزی مردم به خیابانها بیایند هدف شان ریشهکن کردن سپاه خواهد بود. سپاه نه حقانیت مردمی دارد نه مردم به آن به چشم یک ارتش ملی نگاه میکنند. سپاه نه تنها کمکی در دفاع از کشور نکرده، بلکه اساسا کشور را آسیبپذیرتر کرده است.من روزهای بسیار سیاهی را برای سپاه و سپاهیان پیشبینی میکنم." در واکنش به سقوط بشار اسد، علی خامنهای فروپاشی مهمترین و تنها متحد خود را در خاورمیانه عملاً بی اهمیت جلوه داد. او حتا اعزام نیروی نظامی به سوریه طی سیزده سال گذشته برای نجات بشار اسد را انکار کرد و همچون همیشه نسبت به شکست آمریکا و اسرائیل در آینده ابراز اطمینان نمود. با این واکنش رهبر حکومت مذهبی ایران عملاً اعلام کرد که او نمیخواهد مسئولیت شکست سنگینی را که جمهوری اسلامی بعد از فروپاشی و تضعیف شدید مهمترین متحدانش در خاورمیانه متحمل شده، بپذیرد. اما حالا که حکومت ایران – به اعتراف همه ناظران - تمام اهرمهای قدرت و نفوذ خود را در منطقه یکی پس از دیگری از دست داده – از حزب الله و حماس تا رژیم اسد و برنامۀ موشکی سپاه پاسداران – جمهوری اسلامی از این پس با چه مشکلات و چالشهایی و نهایتاً با چه سرنوشتی روبرو خواهد شد؟ در پاسخ به این پرسش و پرسش های دیگر مجید محمدی، پژوهشگر و نویسنده مقیم آمریکا، از جمله گفته است : "حتا پیش از فروپاشی حماس، حزبالله و رژیم بشار اسد، جمهوری اسلامی ایران با چهار اَبَر بحران روبرو بود : بحران معیشتی مردم، بحران ناکارآمدی نظام، بحران جانشینی و بحرانهای ناشی از توسعه طلبی رژیم در منطقه. شکستهایی که رژیم اسلامی طی یک سال گذشته در منطقه متحمل شده و علت آن عمدتا اشتباه محاسبه پس از حملۀ هفتم اکتبر حماس به اسرائیل بوده است، قطعاً بر ساختار قدرت در ایران اثر خواهد گذاشت. حتا اگر علی خامنهای در حرف شکست را نپذیرد، اما، جمهوری اسلامی در عمل شکست را پذیرفته است. برای نمونه، یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی به نقل از فرماندهان سپاه پاسداران به تازگی اعتراف کرد که شرایط در منطقه برای حملۀ رژیم ایران به اسرائیل مهیاء نیست. اتفاقی که خواهد افتاد تشدید اختلافات میان گرایشهای میانهروتر رژیم اسلامی با گرایش های توسعه طلب آن است. شکافی که میان دولت پزشکیان و جبهۀ پایداری وجود داشته با شکست حکومت اسلامی در منطقه تشدید شده است، منتها ترکهای این شکاف هنوز در بیرون از رژیم مشهود نیست، چون علی خامنهای نمیخواهد که چنین تصویری از حکومت نمایانده شود. شکست جمهوری اسلامی در سوریه به معنای دود شدن دهها میلیارد دلار سرمایه کشور است... اینها گره از زبان مردم باز خواهد کرد. مردم می پرسند : چرا طی سیزده سال دهها میلیارد دلار و هزاران جان، اعم از ایرانی و پاکستانی و افغان، فدای نگهداری بشار اسد یا در واقع صرف هیچ شده است. حکومت اسلامی در نتیجۀ شکستهای منطقهای خود شدیداً آسیب پذیرتر از گذشته شده است. دیگر حتا خود مقامات جمهوری اسلامی از سقوط این نظام صحبت میکنند. خود آقای پزشکیان بارها گفته است که رژیم اسلامی ایران در آستانۀ فروپاشی و سقوط در دره است. به همین خاطر این ارزیابی ناظران جهانی درست است که رژیم اسلامی از این پس بیش از هر وقت با دو انتخاب روبرو است : سرنگونی یا اصلاحات بنیادین. تعلیق قانون "عفاف و حجاب" پس از دو سال رفت و آمد میان مجلس و دولت و شورای نگهبان گویای این است که کسانی در دولت، در شورای عالی امنیت ملی معتقدند و میگویند که زمان انجام اصلاحات حداقلی دستکم در زمینۀ حجاب و فیلترینگ، فرا رسیده است. اما، در مقابل، ما شاهد مقاومت شدید علی خامنهای حتا در مقابل این دست اصلاحات هستیم. به نظر من، امروز مقامات جمهوری اسلامی هر روز با ترس از سقوط از خواب بیدار میشوند. این ترس دلایل واقعی و متعدد دارد و اولین آن ناتوانی حکومت از تأمین حتا کمترین خدمات، نظیر آب و برق مردم است. در خاموشیها صدای "مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنهای" شنیده میشود. بنابراین، در مواجهه با بحرانها حکومت یا باید اصلاحات اساسی انجام بدهد یا آهنگ سریعتر سقوط و فروپاشی خود را بپذیرد. مشکل اینجاست که علی خامنهای از سالهای ١٣٧٠ بعد از سقوط اتحاد شوروی در مقابل اصلاحات مقاومت کرده است، چون معتقد است که انجام و پذیرش هرگونه اصلاحی لزوماً به سقوط نظام اسلامی منجر میشود. در این حال، رهبران جمهوری اسلامی معتقدند که در فقدان اصلاحات نیز حکومت اسلامی ساقط خواهد شد. خلاصه این که رهبران جمهوری اسلامی در هر صورت با خطر سقوط مواجه خواهند شد. به نظر من، جمهوری اسلامی اکنون یک درخت پوسیده است. این درخت پوسیده یا با توفانی فروخواهد افتاد یا به تدریج و بدون دخالت گستردۀ مردم این درخت پوسیده به همراه شاخسار خشک و باقیماندۀ برگهای آن فروخواهد افتاد. مشکل جمهوری اسلامی و هستۀ سخت آن که شامل سپاه پاسداران هم میشود این است که اینها تا امروز سیاست تهاجمی داشتهاند، سیاست دفاعی نداشتهاند، هر چند در عرصۀ دفاعی هم ضعیف بودهاند و امروز بعد از حملۀ اسرائیل به سامانههای دفاعی ایران، ضعیفتر از گذشته نیز شدهاند. سپاه امروز در برابر هر گونهای حملهای از سوی اسرائیل یا آمریکا یا قدرتهای منطقه کاملاً آسیبپذیر است. و این را اکنون همه می دانند از جمله مردم ایران که مترصدند در لحظۀ مناسب این نگهدارندۀ نظام اسلامی را حذف کنند. شکاف میان جمهوری اسلامی و مردم ایران به جنگ میان مردم و جمهوری اسلامی تبدیل شده است و سپاه پاسداران در نقطۀ کانونی این جنگ قرار گرفته است. و اگر روزی مردم به خیابانها بیایند هدف شان ریشهکن کردن سپاه خواهد بود. سپاه نه حقانیت مردمی دارد نه مردم به آن به چشم یک ارتش ملی نگاه میکنند. سپاه نه تنها کمکی در دفاع از کشور نکرده، بلکه اساسا کشور را آسیبپذیرتر کرده است. سپاه امروز در ضعیفترین وضعیت خود طی ٤٥ سال گذشته قرار گرفته است و من روزهای بسیار سیاهی را برای سپاه و سپاهیان پیشبینی میکنم."…
عبدالله مهتدی : سوریه حکم دیوار برلین جمهوری اسلامی ایران را دارد. فروپاشی این دیوار – رژیم بشار اسد – تبعات سنگین و جبران ناپذیری برای حکومت ایران خواهد داشت. آتشی که جمهوری اسلامی در خاورمیانه و علیه کشورهای منطقه برافروخته حالا به سوی خود آن زبانه میکشد : در این آتش حالا بازوان و نیروهای نیابتی حکومت ایران در منطقه یکی پس از دیگری میسوزند و جمهوری اسلامی عریان و بی دفاع در معرض اعتراض مردم ناراضی داخل کشور قرار میگیرد. رزمجویان مخالف بشار اسد پس از فتح شهرهای حلب و حماه اکنون به دروازه های شهر حمص در مسیر دمشق به قصد سرنگون کردن رژیم بشار اسد رسیدهاند. با خروج نظامیان بشار اسد از حمص کنترل این شهر توسط شورشیان اسلامگرا بیش از پیش تسهیل شده است. همزمان نیروهای کرد مخالف بشار اسد نیز با حمایت آمریکا کنترل دیرالزور را در دست گرفتهاند. اگر چه پیش بینی سرانجام این تحولات از هم اکنون دشوار است، اما، دیگر کاملاً مشهود است که متحدان اصلی بشار اسد یعنی رژیمهای روسیه و ایران و حزب الله لبنان قادر نیستند رژیم اسد را سر پا نگه دارند. چه چیزی از "محور مقاومت" رژیم ایران در منطقه باقی مانده است؟ و تبعات سقوط رژیم دمشق برای رژیم ایران کدام ها خواهند بود؟ عبدالله مهتدی، دبیرکل حزب کومله کردستان ایران، در پاسخ به این پرسش و پرسشهای دیگر از جمله گفته است : "نمیتوان سرنوشت جنگها را پیشبینی کرد، ولی شواهد نشان میدهند که حمص هم به دست اسلامگرایان مخالف رژیم اسد خواهد افتاد. جنگ جاری در سوریه در هر حال راه ارتباطی رژیم ایران با لبنان و حزبالله از طریق خاک سوریه را قطع خواهد کرد. تا همین جا یعنی حتا پیش از فتح دمشق و سرنگون شدن رژیم بشار اسد ضربه بزرگی به یکی از شاخههای مهم آنچه رژیم ایران "محور مقاومت" مینامد وارد آمده است... آتشی که جمهوری اسلامی در خاورمیانه و علیه کشورهای منطقه برافروخته حالا به سوی خود آن زبانه میکشد و کلیت جمهوری اسلامی ایران را در وضعیت بمراتب سختتر و بدتری در قیاس حتا با سال گذشته قرار میدهد : بازوان و نیروهای نیابتی حکومت ایران در منطقه یکی پس از دیگری از بین رفتهاند و جمهوری اسلامی عریان و بی دفاع در معرض اعتراض مردم ناراضی داخل کشور قرار گرفته است. حتا اگر شورشیان مخالف رژیم اسد وارد دمشق نشوند بعید نیست که خانوادۀ اسد و افراد ردۀ اول رژیم او سوریه را ترک کنند، ولی نمایندگان جدید علویان این کشور در قدرت آتی سوریه شریک شوند. در مجموع من فکر می کنم که جامعۀ جهانی نیز به سود یک دولت غیرمتمرکز فراگیر در سوریه که منافع همۀ اقوام و مذاهب این کشور را تأمین خواهد کرد، تمایل نشان بدهد. وقتی که در سال ١٩٨٩ دیوار برلین فروریخت و سپس یک رشته انقلابات مخملین در کشورهای اقمار اتحاد شوروی سابق روی داد، عاقبت خود اتحاد شوروی نیز فروپاشید و از بین رفت. این سرنوشتی است که به احتمال قوی در انتظار رژیم جمهوری اسلامی ایران است و سوریه حکم دیوار برلین جمهوری اسلامی ایران را دارد. فروپاشی این دیوار – رژیم بشار اسد – تبعات سنگین و جبران ناپذیری برای حکومت ایران خواهد داشت. ممکن است – هر چند آن را بسیار نامحتمل میدانم – که رژیم ایران در مواجهه با این خطر دست به انجام تغییرات اساسی در درون خود بزند و در سیاست ها و رویکردهایش تجدیدنظر های اساسی بکند، ولی آنچه روشن است این است که دیگر جمهوری اسلامی در شمایل و ساختاری که تاکنون شناخته ایم در آینده وجود نخواهد نداشت. صفحۀ تاریخ اکنون به زیان جمهوری اسلامی ورق خورده است. بعد از متلاشی شدن حزب الله، حالا دیگر دولت عراق و حوثیهای یمن که تاکنون با پول رژیم ایران تغذیه شدهاند می کوشند از حکومت ایران در منطقه فاصله بگیرند.…
مئیر جاودانفر : سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی ایران با اتکاء به نیروهای نیابتی و صدور انقلاب کاملاً شکست خورده است. چرا؟ چون یکی از اهداف تشکیل نیروهای نیابتی این بود که این نیروها به جای حکومت ایران به اسرائیل حمله کنند. اکنون، اما، در نتیجۀ شکست این سیاست، جمهوری اسلامی ناچار بوده در حمایت از نیروهای نیابتیاش دو بار به اسرائیل حمله کند و در واکنش اسرائیل نیز با حملۀ مستقیم به اهداف نظامی ایران در این کشور صدمات سنگینی به حکومت ایران به ویژه به صنعت موشکی و پدافند هوایی این کشور وارد آورد. به فاصلۀ دو روز علی لاریجانی و سپس وزیر دفاع جمهوری اسلامی ایران در رأس هیئتهایی به بیروت و دمشق رفتند و با مقامات دو کشور از جمله بشار اسد ملاقات کردند. طبق معمول جزئیات گفتگوها در این ملاقاتها اعلام نشد، اما، انجام آنها در وهلۀ فعلی نمی توانسته بی ارتباط با تشدید جنگ میان اسرائیل و دو نیروی مهم نیابتی تهران، حزب الله و حماس، و همچنین تضعیف ساختار و موقعیت آنان باشد. آیا جمهوری اسلامی هم در نتیجۀ تضعیف نیروهای نیابتی اش احساس ضعف یا خطر میکند و آیا می تواند موقعیت گذشتهاش را در سوریه و لبنان بازسازی کند؟ مئیر جاودانفر، پژوهشگر مسائل خاورمیانه در دانشگاه رایخمن در اسرائیل در پاسخ به این پرسش از جمله گفته است : جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر می کوشد حضور و مداخلۀ خود را در سوریه و لبنان پُررنگ کند. اما، این تلاش بیشتر ناشی از نگرانی جمهوری اسلامی از وضعیت خود در این دو کشور به ویژه پس از ضربات اسرائیل به حزبالله و حماس و دیگر نیروهای حکومت ایران در سوریه و منطقه است. جمهوری اسلامی ایران نگران است که ادامۀ جنگ در لبنان موقعیت و نفوذ آن را در کل منطقه به خطر بیندازد. به گفتۀ ارتش اسرائیل، در نتیجۀ حملات این کشور دست کم پنجاه درصد توان نظامی حزبالله از بین رفته است و این خوب برای حکومت ایران بسیار نگرانکننده است. در واقع، با حملات بی وقفۀ نیروی هوایی اسرائیل هر روز میلیاردها دلار سرمایهگذاری جمهوری اسلامی ایران آنهم طی سالیان در حزبالله لبنان دود شده و به هوا میرود. نحوۀ استقبال از علی لاریجانی و همراهانش در فرودگاه بیروت نشان داد که تضعیف محسوس حزبالله نیروهای منتقد این گروه در لبنان را تقویت کرده است، زیرا مردم لبنان از دیرباز می دانند که حزب الله نیروی نیابتی و تحت الامر حکومت ایران است و جنگی را با اسرائیل در هشتم اکتبر سال گذشته آغاز کرده که به هیچ وجه مورد قبول مردم لبنان نیست. اگر اسرائیل بتواند با کمک آمریکا و روسیه بشار اسد را متقاعد کند که حضور نظامی تهران در سوریه و انتقال اسلحه برای حزبالله از طریق خاک این کشور به سود حکومت دمشق نیست، آنوقت می توان گفت که تقویت نیروهای نیابتی ایران برای جمهوری اسلامی حقیقتاً دشوار خواهد شد. اگر دولت آیندۀ آمریکا بتواند با تشدید تحریمهای خود اقتصاد ایران را به لبۀ پرتگاه سوق دهد آنوقت تسلیم جمهوری اسلامی، تجدید نظر آن در سیاستهایش دور از انتظار نخواهد بود. رهبران جمهوری اسلامی بارها ثابت کردهاند – نظیر جنگ ایران و عراق و نوشیدن جام زهر از سوی روحالله خمینی – که تا زمانی که بحرانها برایشان حیاتی و سرنوشتساز نشوند حاضر به تجدیدنظر در مقاصد و سیاستهای خود نیستند. یک بخش از دشواری کار ناشی از این است که صدور انقلاب و بحران در منطقه برای بخشی از حکومت اسلامی ایران بسیار نان و آب آور است و این بخش از حکومت نمیتواند به سادگی از این نان و آب دست بکشد. برای این گروه اصلاً مهم نیست که ادامۀ این رویه و سیاست به سود منافع ملی ایران هست یا نه. مسئلۀ اصلی آنان این است که چقدر می توانند برای استمرار این سیاست بودجه بگیرند. بحث، بحث پول است. همین. بنابراین، این دست از نیروهای حکومت اسلامی تا آنجا که می توانند به سیاست صدور انقلاب و ادامۀ جنگ در منطقه ادامه میدهند. اما، اگر بیطرفانه و به طور عقلانی به قضایا نگاه کنیم، ناگزیر از این اعتراف هستیم که سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی ایران با اتکاء به نیروهای نیابتی و صدور انقلاب کاملاً شکست خورده است. چرا؟ چون یکی از اهداف تشکیل نیروهای نیابتی این بود که این نیروها به جای حکومت ایران به اسرائیل حمله کنند. اکنون، اما، در نتیجۀ شکست این سیاست، جمهوری اسلامی ناچار بوده در حمایت از نیروهای نیابتیاش دو بار به اسرائیل حمله کند و در واکنش اسرائیل نیز با حملۀ مستقیم به اهداف نظامی ایران در این کشور صدمات سنگینی به حکومت ایران به ویژه به صنعت موشکی و پدافند هوایی این کشور وارد آورد.…
प्लेयर एफएम में आपका स्वागत है!
प्लेयर एफएम वेब को स्कैन कर रहा है उच्च गुणवत्ता वाले पॉडकास्ट आप के आनंद लेंने के लिए अभी। यह सबसे अच्छा पॉडकास्ट एप्प है और यह Android, iPhone और वेब पर काम करता है। उपकरणों में सदस्यता को सिंक करने के लिए साइनअप करें।
अपने पसंदीदा शो को ऑनलाइन प्रबंधित करने के लिए दुनिया के सर्वश्रेष्ठ पॉडकास्ट एप्प से जुड़ें और उन्हें हमारे Android और iOS एप्प पर ऑफ़लाइन चलाएं। यह मुफ़्त और आसान है!